کابوس ازدواج

کابوس ازدواج...

کابوس ازدواج...

پنجشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۱۵ ق.ظانگار همین دیروز بود کودکی بودم که آرزوی بزرگ شدن داشتکودکی که گمان میکرد وقتی بزرگ شودهمه چیزهای بد تمام می شودو من می توانم کارهای خوب بسیاری انجام دهمباور قشنگ کودکی هایم همیشه با من است...و امروز بزرگ شده امچ بسیار غم ها و چه بسیار مشکلاتی وجود دارندهنوز نتوانسته ام آنگونه که میخواستم آدم بزرگی شوماما هنوز به خودم ایمان دارم میتوانم آنگونه که باور دارم آدم بزرگ کابوس ازدواج...ادامه مطلب

بچه بودم و میدیدم چطور مادرم زندگی میکندلحظه لحظه هایش را به سختی میگذراندحق داشت...وقتی مرد زندگی ات را با زنی شریک شوی چگونه میتوانی با آرامش زندگی کنی؟!من حتی از تصورش هم میترسمبعد از پدرم مردهای دیگری دیدم شوهر خواهرم ....اون یکی شوهر خواهرم ....اون یکی شوهر خواهرم ...برادرم و عمویم.... و دیگری و دیگریحال که می نویسم وضعیتم تعریفی ندارداما حتی به مادرم هم نمیتوانم بگویم تا آرامم کند چاره ای به کابوس ازدواج...ادامه مطلب